سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خود خودم

دوباره شروع می کنی به دعا کردن

دیوار امیدت که سقوط کرده در انفجار بلا

شروع می کنی به تعمیرش یکی یکی با خواندن آیه ها  امید کتابش  آجر ها  را  کنار هم می سازی

با خودت زمزمه امینه من  هزاز نفر سرطان داشته اند و خوب شده اند خدا هیچ وقت به بندهایش بدهکار نمی شود به خدایت ایمان داشته

درمان را شروع می کند

دارو نمی شود اما همچنان امیدوار

عمل اما این هم جواب نمی دهد

پرتو درمانی این هم هیچ

دیروز در آخرین آزمایشش چشم در چشم منتظر آزمایشش می شوی

دکتر وارد می شود هردو تمام جانمان می شود گوش

نه خدای من

عاشقیت سخت شده جواب منفی هست  شیمی درمانی باید شروع شروع شود من می شکنم دیوار خراب شده  امیدم

خرابتر شده

دیگر می مانی بهش چی بگویی چشم در چشم یگدیگر. او با سکوتش می می فهماندکه رفتنی هست

و تو با ترس از این کلمه

سر سجادت مات می مانی و مبهوت فقط آرام اشک میری

خدای شکرت

اما عاشقیت سخت هست

خدایا گریه ام از ناشکری نیست از درد هست

با صدای باند می گویمم پیامبرت هم در داغ فرزندش بلند بلند گریست

من همچنان به تو امیدوارم

اوی موی های بلندش را دوست دارد

حکایت استادی که شاگردش را دوست دارد

 


نوشته شده در جمعه 91/12/25ساعت 10:57 صبح توسط امینه نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» فرار
عجب ستاری االعیوب هست
عصر جمعه
خوبی های فرشته های اطرافم
دنیای درونم
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com